آریا و اهورا
یه مدتی بود میخواستیم برای آریامهر دوچرخه بگیریم. گفتیم صبر کنیم تا اهورا دنیا بیاد بعد . حالا بابایی آریامهر رفته بود یه دوچرخه گرفته بود که هم قد آریا بود و پسرکم نمیتونست تا 7 سالگی هم سوارش بشه. اینم دوچرخه ی بزرگ گل پسرکم با بابایی تصمیم گرفتیم که این دوچرخه رو نگهداریم و یه دوچرخه ی کوچیکتر برای آریامهری بگیریم.خودش گفت نارنجی باشه و بابایی هم اینو براش گرفت. خوشکلکم کلی کیف میکنه با دوچرخه اش. برای اهورا هم خیلی داداش خوبیه و کلی دوسش داره و هواشو داره. وقتی گریه میکنه بهش میگه جانم جانم . از وقتی اهورا دنیا اومده حس میکنم آریا خیلی تغییر کرده و بزرگ شده. هم میتونه جمله بگه هم راحت همه کلمه ها رو بیان می...